مرتضی متقیان

تکمیل و تصحیح شده این کلمات در دفتری که منتشر میشود...تمنا دارم کپی نکنید

مرتضی متقیان

تکمیل و تصحیح شده این کلمات در دفتری که منتشر میشود...تمنا دارم کپی نکنید

تنها با عشق میتوان کوه مشکلات را به کاهی تبدیل کرد
بعد از سالها دوباره قلم و انگشتان مصالحه کردند و خرد و احساس به بزمی خوانده شدند
سالها از کتاب حرف نسنجیده گذشت کتابی که امروز خجالت میکشم بگویم من نوشته ام...به امید یزدان پاک ،زیباتر و کامل تر باید نوشت و خواند .
سپاسگزارم از انتقادات شما
گاه انتقاد و تذکر نقطه ضعفی سازنده تر است از هزاران جمله تملق...
عاشق تک تک عاشقان ایران زمین
مرتضی متقیان
تمنا دارم کپی نکنید

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۸ مطلب توسط «مرتضی متقیان» ثبت شده است

واگذاری دریای خزر ،مرتضی متقیان

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۵۵ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

خزر هم رفت؟؟؟

هرگز!!!

یکی موجود پست و رذل و بی ناموس

​​​​​​وطن را شقه کرده؟؟؟

خزر را از سر ایران جدا کرده؟؟؟

غلط کرده!!!!

دروغ است 

نخواهم کرد باور

که این ننگی است بر میهن

به خون صد هزاران 

مردم غلطیده در خون آب،

#

من احمق

من بی اطلاع از سرنوشت 

قوم آفریدون

من ناخوانده تاریخ سقوط دولت سیروس

 

به پای سست عهدت 

پای بستم

تو با پستی به پایم پشت پا بستی

تو خائن بودی و پایم شکستی؟؟؟

من از تو خاک ایران را

 دوباره باز میگیرم

​​​​​​پر پرواز میگیرم

کمین حاجتم همان مرز فریدون است

همان مرزی که آرش 

جان پاکش را فدایش کرد

#

 

اگر بانوی ایران  ، 

ظاهری گلرنگ دارد

...

اگر بانوی ایرانم

به سیلی ،صورتش، نیلی است

باکی نیست،

اگر چون شیر زندانی 

بدست روبه هان هستم 

ملالی نیست

که‌ کفتاران فاتح

،حاکم شیران نر هرگز نمیگردند

هرچند

به دندان طعمه های شیر را بردند...

تو میگویی خزر هم رفت

هرگز

خزر را باز میگیرم 

دوباره 

خاک ایران را

چو آرش

 باز میگیرم

همان مرزی که اشکان پایه گسترد

همان مرزی که ساسان آرزو کرد

خزر را باز میگیرم

 

(مرتضی متقیان)

تکمیل شده متن همراه با توضیحات در دفتر شعر)
 

سیل سیستان(مرتضی متقیان)

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۴۳ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سیل آمد و سیستانم رفت

تاریخ وطن

نماد ایثارم رفت

شه نامه اگر می‌خوانی

باید که بدانی

یل ایرانم رفت

دولت همه در غفلت و در بی عاری

دستی بنما که رنگ رخسارم رفت

افتاده اگر سنگ خورد

اهی بکشد

که دین و ایمانت رفت

...

(مرتضی متقیان)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم خون است 

یا رب

شکایت دارم و

سرتا به  پا‌‌ بغضم

از آن نامردم رجاله ی کشور فروش

از آنانی که

خود با همسر و فرزند

میهمان وساکن

اقلیم آمریکاند

اما...

 ولی

از مردم بی چاره ایران

ندای مرگ میخواهند

برای میزبان مهربان خویش آمریکا!؟!؟!؟!

...

دلم خون است

ودارد شکوه ها...

....

....

خدایا 

ایزدا

ای عدل پابرجا,

اهورا 

ای تو مزدای تمام این معماها

سوالی دارم از درگاه پر مهرت 

خدایا

کجا گفتارشان هم سنگ رفتار است؟

کجا کردارشان بر پای گفتار است؟؟

کجا پندارشان نیک است؟

خودت داور

خودت قاضی ی این دفتر...‌‌

شما گفتی که باید 

یکدل و یک رنگ باشد

آدمی با آدمی 

با کلاغ و طوطی و هر گونه جانداری...

 

جز این باشد اگر 

اضل از چارپایان ست

رفیقا

شماحکم سحر گاهی

مسیح بر چلیپایی

شما دلگیری از رنج بشر 

شما معبود بی همتا

مرا همچون پدر باشی

...نمیدانم چگونه 

عقل دارد در سر و

احساس درسینه 

همانی که درون بهترین اقلیم این دنیا 

امریکا

میان شهرت و ثروت

چو‌  دوکی‌ سخت غلطان است

خبر دارد ز مامی که ز فقرش 

تن عریان خود را 

چوفرشی

زیر پای خوک خونخواری 

ولو کرده

درونش اشک میریزد 

ولی در صورتش لبخند

چراکه

کودکش باشد گرسنه ...

...

کجا رجاله ها از درد فقری که 

که پایانش طلاق است و مطب دکتری بهر فروش یک کلیه

آه یا رب

آه یا رب 

 اهورا 

ای مسیحا

ای هو

چگونه درک دارد

زرنج کودکان کار

یا

کولبرانی پیر و پژمرده

کجا از سیل می نالد

کجا از زلزله؟؟؟

وجودش یک دهان است و 

دومتری روده و بعدش تناسل

چه میداند

طلاق عاطفی از فقر یعنی چه؟

چه میداند

خجالت نزد فرزندی که تنها شوق او دستان پر مهر پدر باشد

چه زجری و چه طعمی میدهد

بغضی فرو خفته...

چه میدانند آنانکه 

در آمریکا را

 

میان مستی شهرت 

صدارت،

 شهوت و قدرت

تنفس میکنند و 

راضی و ارضا و خرسند

چه زجری میکشد

(((آنکس که میداند و از احساس 

سرشار است)))

چه زجری میکشد

مادر 

برای مرهم زخم و غم درد پدر

که تنها راه باقی مانده در پیشش

فروش تن

سفر تا عمق اعراب امارات و

فروش قرنیه ...

کجادانند حال ما؟

به یغما برده اند و اختلاس کوچکی کردند و خوردند و برفتند و به جایی امن پیوستند

 به هر فرصت

نمک بر زخم مردم 

با کلامی پوچ و پوسیده 

که مارا خوش بود اوقات 

شما را هرچه بادا باد...

اگر نانی نداری

برو مرگت مبارک

....

.

.

.

کلامی از:

 مرتضی ‌متقیان)

کامل شده و تصحیح شده در دفتر شعر

به یاری حق

 

شبی پر از فریاد(مرتضی متقیان)

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۲۴ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام من ،به تو امشب 

شبی‌پر از فریاد

سلام من به تو امشب

کلامی از سر راز

...

سلام من امشب

به سوگ سوته دلان

سلام من امشب

به دوک پیرزنان

سلام من امشب

به کودکان فقیر

سلام من امشب

به ساکنان کویر

به ساکنان قبور

خالی از تقدیر

...

تمام بغض من امشب به مکر روبه پیر

سلام من امشب

به کاسب اندام

به آنکه جنس ندارد ولی کلیه دوتا

سلام من امشب به کولبران شریف

به مردمان غیور بهر لقمه ی سیر

تمام بغض من امشب به مکر روبه پیر

سلام من امشب سلامی از سر درد

به مادر متاهل به تنفروش سحر...

....

سلام من به علی

کهفقر مرگ بزرگ

سلام من به علی 

که چاه محرم توست

....

تمام بغض من امشب به مکر روبه پیر

...

سلام من امشب 

به رنج مادر پیر...

سلام من امشب 

به بغض در زنجیر

سلام من امشب به آنکه آب زلال

خورشت نیمه شبش بود

بهر یک افطار

سلام من امشب به مرد بیکاری 

که 

از خجالت دختر به تن رگش ببرید

تمام بغض من امشب به صفرهای فیش حقوق

به ساکنان تزار و شهر روبه پیر

...

تمام بغض من امشب به این همه تبعیض

سلام من امشب

به مادران شهید

(مرتضی متقیان)

(تقدیم به آنان که از فقر...

سالها بیکاری و خجالت زن و بچه مرا با هر دردی آشنا کرد)

 

 

 

 

وقتی که من آتش شوم_مرتضی متقیان

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۰۴ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی که من آتش شوم 
سیلی به گوشت میزنم
این ذات منفور تو را 
از روی صحنه می برم
وقتی که من آتش شوم
هر خشک خاکستر کنم
در کوچه های عاشقی
با عشق هم بستر شوم
_______________________
وقتی که من آتش شوم
سیلی به گوشت میزنم
این کشور مهروهنر
از لوس تو خالی کنم
وقتی که من آتش شوم
هر خشک خاکستر کنم
در کوچه های شهر خود
با عشق هم پیمان شوم
مرتضی متقیان

قفل دل_ مرتضی متقیان

دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۳۴ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

صدای بغض من امشب

چه قافیه ساز است،

میان‌ هق‌هق هر شب

ترانه میسازد،

منو شب وهجوم خفاشان،

تودرسحر،

نشسته شبنم اشکم

به روی گلدانها

کجاست

ناله چنگی میان نیمه شبی

کجاست

بربط عاشق ز سوگ بیداران

اگر سحر نشود

طلوع خواهم ساخت،

من‌آن نیم که دهم

قفل دل به بدخواهان،

(مرتضی متقیان)

 

چند کلمه که شعر نیست(مرتضی متقیان)

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۳۹ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با که باید گفت‌

درد خویش را

تا کجا باید برم

این ناله و تشویش را

_________________

چگونه با تو بگویم که 

دلم خون شده است

درین هجوم سیاهی 

سپر ،ستم شده است؟!

چگونه با تو بگویم 

قلم به خون زده ام

درین سیاهی ظلمت

به سر جنون زده ام

________________

متن:

اگر که نشنوی از من 

یکی کلام متین

کجا روی از دشنه ام

پناه به کرکس پیر

نه آنکه دلم را ربود و با خود برد

نه آنکه سر بنهاد و سالک شد

فقط یکی به توان نظم دری

به خط و خون و جنون برد سرفه از روبه پیر... 

 

من بی خیال ناله ایران نمیشوم

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

من بی خیال ناله ایران نمی‌شوم

من بی خیال ناله مادر نمی شوم

من بی خیال مرگ وقفس درحصار قبر

من بی خیال حبس نفس ها نمی شوم

از من رسید هرچه رسید از فشار در

من بی خیال مدفن زهرا نمی‌شوم

افسانه نیست قصه سیلی به کوچه ها

من‌بی خیال پهلوی مادر نمی‌شوم

از من بخواه

سر بنهم زیر پای دوست

من بی خیال آنچه تو خواهی نمی‌شوم

در بندگی توست عشق و سروری

من بی خیال قنبر مولا نمی‌شوم

من باغبان غرورم درین دیار

من بی خیال داغ شقایق نمی‌شوم

ناموس من! غربت یاس است و میخ در

من بی خیال زجه مادر  نمی‌شوم

اری نمی‌شوم

هرگز نمیشوم

باید که نعره زنی  دردعشق را

من

بی خیال نعره عاشق نمی‌شوم

....

اتش کشید همت مردانه در سجود

بر چرت نیم روز خماران بی وجود

من بی خیال سجده مادر نمیشوم

...

خونت بجوش آمد و

ملت به جنب و جوش

من بی خیال غربت مولا نمی‌شوم..

من بی خیال  میخ در و دفن نیمه شب

من بی خیال سیلی  زهرا نمیشوم

(مرتضی متقیان)

 

 

سکوتم از سر درد است

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۲ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سکوتم از سر درد است

راضی نیست

سکوتم از سر رنج است

راضی نیست

سکوتم را نشانی از رضایت

نشانی از نگاه ساده یک مرد دریایی سکوتم را نشانی از سر همراهیت تفسیر کردی

غلط کردی

سکوتم

را نشانی از سر همرایت تفسیر کردی ولی اگه شویی روزی

سکوتم زاده بغض ایست در سینه

که از فریاد سختم بازمی‌دارد

درون سینه ام بغضی است

اری

همان بغضی

که فریادی درونش حبس می باشد

اگر سرخی صورت

نشان از نشئگی دارد

ولی این سرخی صورت

نشان از بغض و کین و

خشم و پیکار است

که

با یک نعره از جا میکند

بنیاد نهادت را

بزودی 

معنی حرفم

برایت 

فاش خواهد شد

(مرتضی متقیان)

بنام آن مهربان ترین مهربانان

جملاتی از زبان حضرت استاد شهرام ناظری افتخار همه انسانهای آزاده که جان میدهند و نان تملق و رذالت نمیخورند،در مستند پیدای نا پیدا

 (شاید اگرفردوسی نبود ما به عربی حرف می‌زدیم،در حقیقت فردوسی زبان پارسی را از زیر آوار عرب کشید بیرون)

(دوره بی حرمتی،هرکس هرکار دلش بخواهد با موسیقی میکند هرکس هر کاری دلش بخواهد با شعروادبیات فارسی ،

که در حقیقت این موسیقی واقعاً حرمت داره موسیقی مقدس، موسیقی یک امر واقعاً هنر آسمانی است یک هنر خدایی است

به نظر من آدمی که اهل درد ،اهل دل ،به اصطلاح از دست این روزگار واقعاً در امان نیست. 

و.همه دل خون هستند همه به قول اون شعر شهید بلخی که میگه

اگر غم را چو آتش دود بودی

جهان تاریک بودی جاودانه...)

دقیق کلمات استاد که در مستند فرمودند را نوشتم بدون تغییر از دوستان گرامی میخواهم این مستند پیدای ناپیدا را ببینند

(مرتضی متقیان)

 

بادا

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۰۹ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بادا که غرش شیران تهی کند

این شهر غم زده از خون کرکسان

...

دشمن منم که با تو مماشات میکنم

احمق منم که با تو مجازات میشوم

(مرتضی متقیان)

چشم مستت

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۵۰ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

...

چشم مستت،

مستی ام را نشئه کشت

پای خم خمر تو 

پا در خراباتم چرا؟

(مرتضی متقیان)

 

وقتی که من آتش شوم

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۳۳ ب.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

وقتی که من آتش شوم 
سیلی به گوشت میزنم
این ذات منفور تو را 
از روی صحنه می برم

(مرتضی متقیان)

پیر و کودک و ازدواج

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۲ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم در خون شناور شد

صدا در سینه ام گم شد

گلو از سرب لبریز  و

سرم بر دار واعظ شد

#

چه در زندان 

چه در ساحل

چه در بزم و

چه در مهمانی واعظ

...

چه در محراب یک مسجد

چه در کرسی درس فیلسوف عاقل بالغ

اگر دیدی 

که دختی،

کودکی معصوم و بازیگوش

زفقر علم و دانش،

...

اگر یک دختری باشد 

عروس هجله یک نره پیر ظالم فرتوت

تو می مانی و وجدانی

که

از روح جوانمردی و انسانی

تهی گشته

(مرتضی متقیان)

تیری در بغل

به که پیری در بغل

(نقل مفهوم از سعدی)

 

مزدور

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۳۶ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی که تو 

مزدور میشوی

وقتی ست که درد جامعه تکرار میشود

وقتی که تو 

​​​...

(مرتضی متقیان)

من نمی دانم

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۵ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

من نمیدانم

و این ندانستن

سخت مرا می ازارد،

من نمیدانم 

که چرا

این انسان،

این ظالم جاهل،داناست

من نمیدانم که چرا 

مرغ تو غاز است هنوز

و 

چرا 

مرگ تو زیباست هنوز

من نمیدانم 

که چرا 

ادم ها ...

نه نمی دانم که چرا 

هیچ گرگی تن گرگی ندرد

و چرا 

در قفسش گرگی نیست؟؟؟

(مرتضی متقیان)

نویسنده کتاب حرف نسنجیده

بسم الله الرحمن الرحیم

به گفتم 

بهترین کار این است که ثابت کنی اشتباه کرده اند که بتو دختر نداده اند.

​​​​​​گفتم

ثابت کن بهترین همسر و بهترین داماد و بهترین پدری

گفت چگونه 

گفتم (ادامه جلسه بعد)

این شعر جانی دوباره به من میدهد

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۴۹ ق.ظ | مرتضی متقیان | ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از دوستانم می‌گفت 

با تکرار این شعر و

باور آن

جانی دوباره گرفتم و دوباره از صفر 

 

مآغاز کردم

میروم 

دل مردگی ها را زسر بیرون کنم

گرفلک با من نسازد

چرخ را وارون کنم

برکلام ناهماهنگ جدایی خط کشم

در سرود آفرینش

نغمه ای موزون کنم